سلام بچه های گل
عزیزای دل خدا
حال و هوای کوچه ها بهاریه
حال و هوای دل شما چی؟ :)
امروز میخوام درباره یه موضوع مهم صحبت کنم، یه راه حل مداوم که آروم آروم اثر خودش رو میذاره و یه تلنگر همیشگیه، در عین حال مواقع حساس هم خوب جواب میده!

 
همراهمون باشین در ادامه مطلب :)

موضوع صحبت امروزم، یاد مرگه!
یه اتفاق اجتناب ناپذیر که سراغ هممون میاد(بدون استثنا)
هیچ تضمینی هم نداره که تا کی قراره توی این دنیا باشیم... حتی یک ساعت دیگه!
و هممون هم میدونیم همه اینها رو...
تکراریه بله :)
ولی وقتی عمیقا بهش فکر کنی و درگیرش بشی، میبینی چه خوب نگهت میداره و حفظت میکنه

خیلی وقتا شده تا میای از مرگ حرف بزنی، یهو یه عده بحثو عوض میڪنن :/
یا بعضیا که مستقیم میگن ای بابا نگو دلمون میگیره!
خب که چی؟! بالاخره که قراره اتفاق بیفته! اونجا یهویی حالت جا بیاد بهتره یا اینکه خودت رو آماده کرده باشی قبلش؟ :)
تازه در حالت اول که هیچ راه برگشتی نداره و هیچ جوره نمیشه کار رو درست کرد
ما هم نباید مثل آدمای سطحی باشیم که از مرگ حرف نمیزنن و بهش فکر نمیکنن که یه وقت آب توی دلشون تکون نخوره! اتفاقا آدمای درست و حسابی، حسابی یاد مرگ بودن و به دیگران هم سفارش میکردن که این کار رو انجام بدن؛ "به یاد مرگ بودن"

مدت زمان عمر ماها، معلوم و مشخص نیست.

 


شاید خیلی به ذهنمون رسیده باشه که خدای نکرده اگه عزیزمون رو از دست بدیم چی میشه و زندگی بعد از اون چطوری میگذره؟
اما کمتر به این فکر کردیم که از کجا معلوم شاید خودم زودتر از اونا از این دنیا برم؟!
میبینین؟ انگار این یه چیزیه که فقط قراره برای دوست و آشنا اتفاق بیفته!
انگار از خدا قول گرفتیم حتما تا 60 سالگی عمر کنیم...
شاید هم انتظار داریم قبل از مرگ خوابای عجیب و غریب ببینیم، اتفاقای خاصی بیفته تا آگاه بشیم مثلا یه هفته دیگه رفتنی هستیم! مثل توی فیلما😅
ولی واقعا اینطوری نیست :)
واقعا اون جوونایی که صبح از خونه بیرون رفتن و دیگه هیچوقت برنگشتن، از عالم غیب بهشون خبر نرسیده بود که روز آخر عمرشونه

حالا با یکم دقت میشه متوجه شد که اون دسته از جوونایی که زیاد به مرگ فکر میکردن و مراقب لحظات زندگی خودشون بودن و براش برنامه داشتن، چقدر سود کردن نسبت به اونایی که با بیخیالی حتی متوجه نشدن عمرشون چجوری گذشت!

و اما صحبت خودمون :)
اصلا بذارید از خودتون بپرسم
به نظر شما، ڪاربر خوب توبه94، کسی که خیلی یاد مرگ میفته، هرشب کارای اون روزش رو بررسی میکنه ببینه کدوماش درست بود و کدوماش اشتباه، یکی از عادتهای خوبش سر زدن به دنیای رفتگان و قبرستان ها هست، این آدم چقدر احتمال داره ساعتها فکر و زمانش رو صرف خیال پردازی های جنسی کنه؟
چقدر پیش میاد با خودش سر رفتن یا نرفتن توی یه سایتی یا دیدن چندتا فیلم یا خوندن یه مطلبی چونه بزنه؟!

یه چیز واضحیه دیگه، درسته؟ :)
چنین آدمی حتی اگه یه جایی خطا رفت، زود خودشو جمع و جور میکنه
نمیذاره هر روز از هدفش دورتر بشه، زود خودش رو دوباره توی بغل خدا میندازه و از نو شروع میکنه، اشتباهش رو جبران میکنه.
چنین آدمی به محض اینکه متوجه اشتباهش شد، دست نگه میداره و دیگه ادامه نمیده

 

خب، عرضم تموم
یه خطبه عالی از نهج البلاغه رو اینجا میارم و کلام آخر :)

 

"بدانید -و خوب مى دانید- که عاقبت دنیا را ترک مى کنید و از آن کوچ مى نمایید، باید در دنیا از آنان که مى گفتند: «چه کسى از ما نیرومندتر است» پند بگیرید، که آنان به قبرها برده شدند در حالى که در سوار شدن از خود اراده نداشتند، و در شکاف زمین فرودشان آوردند بدون اینکه به عنوان مهمان دعوت شده باشند، و براى آنان در دل سنگلاخ قبرها، و از خاک کفن ها، و از استخوانهاى پوسیده همسایگان ساختند.

همسایگانى هستند که هیچ خواننده اى را جواب نمى دهند، و ستمى را نسبت به همسایه مانع نمى شوند، و به گریه و ناله اعتنا نمى کنند، اگر بارانى به قبرشان ببارد شاد نگردند،

و اگر خشکسالى شود نا امید نشوند، جمعند ولى تنهایند، همسایه اند ولى از هم دورند، نزدیکند ولى به زیارت هم نمى روند، خویشند ولى اظهار خویشى نمى کنند، بردبارانى هستند که دشمنى در دل ندارند، و جاهلانى که کینه هایشان برطرف شده، از زیان آنان ترسى در کار نیست، و به دفاع آنان امیدى نمى باشد، درون زمین را به جاى روى زمین انتخاب کردند، و خانه تنگ قبر را در عوض خانه وسیع، و غربت را به جاى بستگان، و تاریکى را به جاى روشنایى.

برهنه و عریان به مانند روزى که از دنیا مفارقت کردند به صحنه محشر باز آمدند، از دنیا با اعمال خود به سوى حیات جاودانى و سراى همیشگى کوچ نمودند، چنانکه خداوند سبحان فرمود: «همچنان که آنها را در آغاز آفریدیم بازشان گردانیم، این وعده حتمى ماست که انجام مى دهیم»."

  

گاهی موقع وسوسه های جور وا جور دشمن قسم خوردمون، بد نیست به این فکر کنیم که اگه همین الان زمان مرگم برسه، من توی چه حالتی میخوام از این دنیا برم..؟

 


پ.ن: خطبه 111 نهج البلاغه، بخش پنجم

عکس: سوره مؤمنون، آیات 97-98 "و بگو: ای پروردگار من ، از وسوسه های شیاطین به تو پناه می آورم. و به تو پناه می آورم ، ای پروردگار من ، اگر نزد من حاضر آیند"