پرده اول

ساعت ۷ صبح، خونه ی ما


زییییییییینننننننگگ 🔔🔔🔔📱⌚🔊
-مامانم:
داریوووووش🔊، پاشو مدرست دیر شد. نماز صبح که نخوندی، لااقل پاشو به مدرست برسی. الآن سرویست میرسه.

- وای چقدررر خوابم میاد!😪 چه خسته ام! چقدر بدنم درد میکنه! اوووه
ای خدا این چه زندگی ایه!!!😖

- داریووووووووش🔊🔊🔊

- بلند شدم مامان. بلند شدم.
آخ چقدر دیر شده! کتابامو کجا گذاشتم؟
واااااای امروز دوشنبه است. زنگ اول علوم تجربی داریم قراره بپرسه. بدبخت شدم رفت😫

 

ادامه ی متن👇👇👇

 

پرده دوم
ساعت ۸ صبح، مدرسه

- خدایا خودت یه کاریش بکن. عجب غلطی کردم. ای خدا دیگه از این زهرماریا نمی بینم. امروزم حتما نوبتمه. الآن آبروم جلو همه میره اگه معلم ازم بپرسه. دیشب به جای اینکه درس بخونم نشستم چه غلطی کردم
گند زدم به زندگیم
واای چقدرم گرسنمه، ضعف کردم. وقت نشد یه چیزی بخورم😞

-معلم:
بچه ها درسمون عقبه، وقت زیادی تا آخر سال نداریم. چون جلسه ی پیش هم پرسیدم، این جلسه استثنائا نمیپرسم که درس جلوتر بره.

-هوووف😰
خدایا شکرت

 

🔔🔔🔔زنگ تفریح🔔🔔🔔

-آخیش برم یه چیزی بخورم مردم از گرسنگی😓

-داریووش! قیافت چرا عین مرده ها شده😅
راستشو بگو دیشب چی کار میکردی؟😂😂😂

-برو بابا؛ روانی😠

-بگو بابا، به کسی نمیگیم😅

-چته تو؟ برو پی کارت. هیچ کاری نکردم
(فقط همین دیوونه رو کم داشتم الآن😕)

 

پرده سوم
-ای وای خدایا، این زنگ قرآن داریم. کاش لااقل دیشب غسل کرده بودم. الآن چطوری بشینم سر کلاس قرآن😞
عجب زندگی ایه که من دارم. مُردم از این همه خستگی؛ مردم از این همه حال بد؛ کل روزم تباه شد. خدایا جونمو بگیر راحتم کن😔

درس قرآن

-ببین از همه چه درسی داریم😟
من کجا و یاد امام زمان کجا؟!
اصلا انگار یادم رفته از همه چی :(
آخه من که اینطوری نبودم😭
دیگه این لعنتی رو میذارم کنار، زندگیمو درست میکنم...

 

پرده چهارم
سرویس مدرسه/مسیر برگشت

-ههه داریوش کجا رو داری نگا میکنی😅
همش عین جغد سرت داره میچرخه😀😀

-ساکت شو😬 چته؟ دارم بیرونو نگاه میکنم

-آره تو گفتی و ما هم باور کردیم😊
راحت باش، دیدتو بزن. خواستم یه کم بخندیم😀

-برو بابا، هر جوری دوست داری فکر کن😒

خدایا همین چند ساعت پیش قول دادما که درست بشم. بازم دارم همون کارهای قبلمو تکرار میکنم😞
واقعا دیگه خسته شدم؛ خدایا خودت کمکم کن بتونم عوض بشم... دیگه نمیخوام پیش خودم و دیگران اینهمه حقیر باشم😢 میخوام بنده ی خوبت باشم😢
از همین لحظه دیگه جلوی نفسم می ایستم. دستمو بگیر خدااا...

خدایا پناهم باش

 

آن گاه که پرده های حجاب کنار میرود...

 

ساعت ۵ صبح، خونه ی ما
الله اکبر الله اکبر🔉🔉
-خدایا چه حس خوبی داره که با صدای اذان بلند میشم👼 این چند روزه واقعا حس خوبی دارم. انگار دستمو گرفتی🙏 امروز هم از همین اولش میخوام دوباره باهات عهد ببندم که مرتکب گناه نشم. چشمم رو، گوشم رو، زبانم، و خودم رو تماما به تو میسپارم. خودت محافظم باش🙏

 

ساعت ۶:۴۰ خونه ی ما
-مامانم:
داریوووو... عه بیداری مامان؟!

-آره، لباسهامم پوشیدم. صبحانه بهم میدی؟

-آره عزیزم😍

 

ساعت ۹:۳۰ مدرسه/ کلاس قرآن

-معلم:
کی حاضره درس امروز رو روخوانی کنه؟

-آقا من بخونم؟

-آره بخون.
بچه ها سوره ی مزمل رو گوش کنید داریوش میخونه.

قرآن، مزمل

 

🔔🔔🔔زنگ تفریح🔔🔔🔔

-داریوش عوض شدی! نکنه میخوای فرمانده بسیج بشی😁😁
بیا یه کلیپ باحال آوردم، ببین حال کن😈😉

-تو این همه دیدی آخرش به کجا رسیدی؟! هر چی دلت میخواد مسخره کن، اما یه روزی افسوسش رو‌ میخوری😐

-😅😅😅داریوش قرص تحول زا زدی؟😜

-من دلم نمیخواد عمرمو تباه کنم.
فقط برات دعا میکنم تو هم به خودت بیای، قبل از اینکه دیر بشه🙏

انتخاب

👈انتخاب با توست
🍃نقش دوست داشتنی زندگی خودت باش🍃