أمّا آنچه در اخبار و روایات داریم: قیام و اقدام یهودیان، چون مخالف حقّ و مخالف عدالت هستند و به علّت آنکه مردمى ستمگر و تجاوزپیشه مىباشند، پانخواهدگرفت و خیال اسرائیل صغیر و سپس اسرائیل کبیر را با خود، با شمشیر امام ما: امامزمان عجّلاللـهتعالىفرجه الشّریف به گور خواهند برد، و اگر نوبت حیات به ما برسد در رکاب آنحضرت، وگرنه به طور مسلّم فرزندان و ذرارى ما با آن حضرت پس از سرنگونى این مردم متجاوز و متعدّى و حرف حقّ نشنو، بهطرف انگلستان سالخورده و پیرِ دیر استعمار و شیطنت حرکت مىکنند و مالتوسگرایان متجاوز به حقّ و حقوق أوّلیّه بشریّت را به خاک هلاک در مىافکنند و عالم را به نور عدالت و سخاوت و کرامت و تجرّد و نور و سُرور و حُبور و فراخى و گشایش و معرفت و توحید مبدّل مىسازند.¹
«مرحوم علامه محمدحسین حسینی طهرانی رضوان الله تعالی علیه»
دیری نگذرد که صدای دلربای تو را با گوش جان بشنویم و دعوتت را لبیک گوییم...
برای خواندن خبرهایی از ظهور، ادامه مطلب رو ببینید
عبدالمهدی:
سلام دوستان
سالهاست که پدران و اجداد ما منتظر آمدن یک منجی بوده اند. همان منجی که وعده آمدنش رو از پیغمبران پیشین دادن و میشه گفت تمام خوبان خدا چشم به راه آمدنش بودند.
همون منجی که با آمدنش جهان را پر از عدل و داد میکنه. همین دنیایی که امروز پر از فساد و جور شده، و هر طرف که برای نجات ایمانت داری فرار میکنی، باز با مظاهر فساد روبرو میشی.
قراره این دنیا و حکومتش به دست صالحان بیفته. قراره دنیایی بشه که هر جا پا میذاری جز مهر و محبت خدا نبینی، و راه نزدیک شدن به خدا برای همه باز و آسون باشه. قراره دیگه خبری از این قدرتهای پوشالی زورگویان و جنگ طلبان و فسادگران نباشه.
حالا بعد از سالها فراق، نوبت به من و شما رسیده. اما این بار قضیه خیلی فرق میکنه. کاملا متفاوت از پیشینیان...
پاشو خودت رو آماده کن که پا به رکاب مهدی فاطمه بشی و بری به استقبال دولت عشق...
مدت زیادیه که میخواستم این مطلب رو منتشر کنم، ولی خیلی تردید داشتم تا اینکه بالاخره تصمیم بر نوشتنش گرفتم.
مطالبی رو که در اینجا آوردم، شامل خبرهایی است غیبی از ظهور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه، که از عرفا و عالمانی وارسته که شناخت کامل نسبت به این بزرگان دارم، مطالب رو نقل کردم.
و همینجا عرض بکنم که معمولا بنده اینطور حرفها رو نقل نمیکنم و جدی نمیگیرم، مگر اینکه کاملا اطمینان داشته باشم. مطالبی که در زیر آوردم از متن کتاب شریف «نور مجرد» است که چند سال قبل توسط آیةالله سید محمدصادق حسینی طهرانی روحی فداه نوشته شده؛ و ایشان هم خبرهایی غیبی رو از عارف واصل آیةالله محمدجواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه نقل میکنند.
متن کتاب ایشان:
فرمایش حضرت آیت الله انصاری همدانی درباره سفیانى و ظهور حضرت
و همچنین حقیر از مرحوم جدّ مادریمان حاج آقا معین شیرازى تغمّدهاللـه برحمته و مرحوم آقاى بیات رحمتاللـه و نیز کسانى دیگر که از محضر پر فیض مرحوم آیتاللـه حاج شیخ محمّدجواد أنصارى همدانى قدّساللـهنفسهالزّکیّه بهرهمند شدهاند، بدون واسطه شنیدهام که روزى در محضر ایشان از ظهور امام زمان علیهالسّلام پرسیدند، حضرت آقاى أنصارى اشاره کردند به فرزند مکرّمشان جناب حسن آقاى أنصارى أطالَاللَـهُبقاءَه و فرمودند: «این حسن آقاى ما خدا به او عمر مىدهد و زمان ظهور امام علیهالسّلام را إدراک میکند!» و جناب ایشان الآن بیش از شصت سال عمر دارند.
و نیز درباره عثمان بن عنبسه یعنى همان سفیانى سؤال مىکنند و ایشان مىفرمایند: «سفیانى الآن هفده سال دارد!» بنابراین اگر صدور این کلام از حضرت آقاى أنصارى در سال آخر عمر ایشان یعنى سنه ۱۳۷۹ هجرى قمرى باشد، تا این زمان حدود پنجاه سال مىگذرد؛ یعنى سنّ سفیانى الآن، حدود هفتاد سال است و این أمر بدین معناست که در آستانه ظهور هستیم.
معنای کذب الوقاتون
اگر گفته شود: در روایات آمده است: فإنّه إلَى اللَهِ و کَذَبَ الوَقَّاتونَ، و لذا معیّنبودن و تعییننمودن وقت ظهور باطل مىباشد؛ بنابراین آیا نویدى که مرحوم أنصارى به فرزندشان دادهاند، با لحاظ متوسّط عمر انسان، نوعى توقیت و تعیین زمان براى ظهور حضرت بقیّةاللـه الأعظم عجّلاللـهتعالىفرجهالشّریف به شمار نمىآید؟
در جواب مىگوئیم: مسلّماً هر واقعهاى، از جمله ظهور حضرت بقیّةاللـه در لوح محفوظ داراى أمد معیّنى است و أولیائى که به لوح محفوظ متّصلند و به کمال رسیدهاند همچون مرحوم أنصارى قدّسسرّه، اگر اراده کنند از آن اطّلاع مىیابند. ولى أفرادى که بلوغ علمى ایشان لوح محو و إثبات است، بدان راه ندارند. و چون مسأله ظهور حضرت جزء امور پیچیده بوده و عوامل زیادى در آن تأثیرگذار است، در بسیارى از مکاشفات و مشاهداتِ أهل معنى در این باب حقّ مطلب منکشف نمىشود و به تعبیرى در آن بداء راه دارد.
أمّا نسبت به آنچه در نهى از توقیت وارد شده است، باید دانست:
أوّلاً: توقیت به حسب لغت به این معناست که براى أمرى، وقت محدود و أجل مضروب و معیّنى را قرار دهیم و این با تعیین وقت خاصّ و جزئى لباس تحقّق بر تن میکند؛ مثل اینکه بگوئیم: امام علیهالسّلام، دو سال دیگر ظهور مىکنند، یا فلان روز از فلان سال پرده غیبت کنار مىرود و البتّه روشن است که کلام حضرت آقاى أنصارى رحمتاللـهعلیه نسبت به زمان ظهور ابهام داشته و خالى از تعیین وقت است.
ثانیا: کَذَبَ الوَقّاتونَ ناظر به کسانى است که مىخواهند از روى حدس و تخمین یا حساب ابجد و جمل اخبار بدهند. أمّا کسى که بر اساس علم به تحقّق علائم قطعى مقارن ظهور که خود أئمّه علیهمالسّلام بیان فرمودهاند، مثل وجود سفیانى، از قرب ظهور خبر مىدهد، داخل در این روایات نیست و یکى از حکمتهاى إخبار أئمّه علیهمالسّلام از این علامات نیز آگاهى شیعه از قرب ظهور و آمادهشدن ایشان در آن دوران مىباشد.
ملاقات آیهالله سیّد موسى صدر با عثمان بن عنبسه در ارتش سوریه
در أیّامى که در بلده طیّبه قم اقامت داشته، به دروس طلبگى مشغول بودیم در یکى از أوقاتى که حضرت علاّمه والد براى زیارت کریمه أهلبیت حضرت معصومه سلاماللـهعلیها و نیز تفقّد از أحوال ما مشرّف شده بودند، روزى در راه با مرحوم آقاى رازى صاحب کتاب گنجینه دانشمندان برخورد کردیم. ایشان براى سلام و أحوالپرسى جلو آمدند و در ادامه راه با ما همراه شدند. بنده به احترام ایشان ـ با اینکه حضرت علاّمه مىفرمودند همیشه همراه و در کنار ایشان حرکت کنیم ـ از پشت سر ایشان و آقاى رازى راه افتادم.
ایشان در بین راه براى علاّمه والد نقل کردند که: قبل از اینکه حاکم جبّار و سفّاک لیبى معمّر قذّافى، آقا سیّد موسى صدر را برباید، روزى با ایشان یکساعتونیم ملاقات داشتم و در صحبتهایى که با هم داشتیم گفتند: شنیدم در ارتش سوریه، سرگردى به اسم عثمان بن عنبسه وجود دارد. در اثر ارتباطى که داشتیم ـ چون ایشان رئیس مجلس أعلاى شیعیان لبنان بوده و نفوذ داشتند ـ تلفن او را پیدا کرده و با اینکه با هر کسى ملاقات نمىکند و اصولاً دسترسى به وى سخت و مشکل است در تماسى تلفنى با او قرار ملاقات گذاشتم. وقتى به ملاقاتش رفتم او را همانطور که در روایات توصیف کردهاند، خیلى زشت و آبلهرو یافتم، بطوریکه انسان نمىتوانست به او نظر کند. از أصل و نسبش سؤال کردم. گفت: «اسم من عثمان فرزند عنبسه و از نسل أبوسفیان مىباشم و من همان سفیانى هستم!»
نکاتى درباره اوصاف سفیانى
و نیز در همان أیّامى که در شهر مقدّس قم اشتغال به تحصیل داشته، مکاسب شیخ أنصارى را درس مىگرفتیم، هممباحثه ما در درس مکاسب، از فضلاى عربزبان بود. یک روز که براى مباحثه آمد، گفت: من و بعضى از دوستان به قصد زیارت حضرت زینب کبرى سلاماللـهعلیها عازم سوریه هستیم و قصد داریم در آنجا به دیدن سفیانى نیز برویم! از او پرسیدم: سفیانى الآن کجاست و چه کاره است؟ گفت: الآن در رتبه سرهنگى و از فرماندهان ارشد ارتش سوریه و معاون مصطفى طلاّس وزیر جنگ سوریه است. گفت: اگر مایلید شما هم بیایید برویم. گفتم: الآن مشغول درس هستیم. إنشاءاللـه خداوند توفیق بدهد، زمان ظهور حضرت حجّةبنالحسنالعسکرى أرواحنالترابمقدمهالفداء را إدراک کنیم که به برکت ظهور و قیام آن حضرت این خبیث دستگیر و کشته شده و به درک واصل مىشود.
و نیز زمانى که حقیر براى زیارت حضرت زینب سلاماللـهعلیها و ملاقات حضرت آقاى حاج سیّد هاشم موسوى حدّاد عازم سوریه شده، بر جناب آقاى حاج أبوموسى محیى که تولیت قسمتى را در زینبیّه بر عهده داشتند، وارد شدم، روزى ایشان گفتند: سفیانى همینجا در سوریه است. البتّه دیدن آن براى هرکسى و به راحتى میسور نیست، امّا بعضى مىآیند و به دیدنش مىروند.
بارى، سفیانى و خروج آن از علائم حتمى ظهور و فرج حضرت بقیّةاللـه الأعظم عجّلاللـهتعالىفرجهالشّریف مىباشد و غرض ما از نقل این قضایاى متعدّد، بیان نزدیکى زمان ظهور حضرت است، إنشاءاللـهتعالى.
ممکن است سؤال شود: «عثمان بن عنبسه» مشترک لفظى است و لفظ مشترک براى خروج از محاق اجمال و اشتراک محتاج به قرینه معیّنه است. با تکیه بر کدام قرینه عثمان بن عنبسه را بر شخص مذکور در ارتش سوریه تطبیق مىکنید؟
در جواب این پرسش باید گفت: أوّلاً: شخص مزبور محفوف به قرائنى است که اگر احتمال اشتراک را از او بالمرّة دفع نکند لا أقلّ تضعیف میکند؛ شاهد بر این معنا، کلام جناب آیتاللـه سیّد موسى صدر است که فرمودند: وقتى با سفیانى روبهرو شدم، او را به همان أوصافى یافتم که در روایات آمده است.
و ثانیا: مدّعاى ما، وجود سفیانى و قرب ظهور امام زمان علیهالسّلام است؛ حال این شخص باشد یا شخص دیگرى. و مستند ما فرمایش مرحوم أنصارى است و بقیّه امور را از باب تأیید نقل نمودیم و این فرمایش مرحوم أنصارى إخبارى قطعىاست که ناشى از أحاطه علمى و هیمنه وجودى ایشان بر عوالم مىباشد که از لوازم کمال و ولایت است! و از آنجا که سفیانى و خروج آن، از علائم محتوم ظهور امام زمان علیهالسّلام است بالملازمة قرب ظهور حضرت نیز دانسته مىشود، چنانکه مرحوم آقاى أنصارى نیز فرموده بودند
علائم ظهور
علائم ظهور، آن چنان که از لسان روایات استفاده مىشود، به دو دسته تقسیم مىشوند: علائم محتومه و علائم موقوفه؛ علائم محتومه، نشانههایى هستند که تحقّق و تلازم آنها با ظهور امام علیهالسّلام حتمى و از قضاى مبرم إلهى است و به تعبیرى نسبت این امور با ظهور مانند قضیه شرطیّه لزومیّه است و در این تلازم، تخلّف راه ندارد. امّا علائم موقوفه، به نشانههایى اطلاق مىشود که تحقّق و تلازم آنها با کنار رفتن پرده غیبت از آفتاب ولایت، موقوف به مشیّت و إراده إلهى است و بداء و تغییر قضاى إلهى در آنها راه دارد.
از علائمى که در أخبار آمده و تعداد آن بسیار است، فقط پنج علامت از علامات محتومه است.
روایت عمر بن حنظله در علامات محتومه ظهور
عمر بن حنظلة روایت میکند: سَمِعتُ أباعَبداللَهِ عَلَیهِالسَّلامُ یَقولُ: قَبلَ قیامِ القآئمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتوماتٍ: الیَمانِىُّ وَ السُّفیانِىُّ وَالصَّیحَةُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ وَالخَسْفُ بِالبَیْدآءِ.[۲]«از حضرت إمام صادق علیهالسّلام شنیدم که میفرمود: قبل از قیام قائم علیهالسّلام وقوع پنج علامت، حتمى است: خروج یمانى، خروج سفیانى، صیحه آسمانى، کشتهشدن صاحب نفسى طیّب و پاک (از أولاد رسول خدا صلّىاللـهعلیهوآلهوسلّم بین رکن و مقام) و فرو رفتن لشکر سفیانى در بیداء (زمینى ما بین مکّه و مدینه).»
توضیح و تفصیل بعضى از این علائم در أخبار معصومین علیهمالسّلام آمده و مفاد بعضى از آنها چنین است:
در لیله جمعه بیستوسوّم ماه رمضان، ناگهان فریاد جبرئیل علیهالسّلام در آسمان و زمین طنین مىاندازد و حضرت قائم علیهالسّلام را به نام مبارک او و پدر بزرگوارش مىخواند! اهل مشرق و مغرب از مهابت و شکوه این صیحه آسمانى، هراسان مىشوند و رعب و ترس بر قلبها حاکم میگردد و دختران جوان در سرا پردههایشان از ترس، جزع و فزع مىکنند. از پى این فریاد، در پایان روز، صداى شوم إبلیس، در زمین مىپیچد و با شعار: إنَّ فُلانًا قُتِلَ مَظْلومًا شکّ و تردید را در دلهاى مریض و نااستوار مىاندازد؛ لِیَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ.[۳]
امام صادق علیهالسّلام مىفرمایند:
صداى أوّل، فریاد جبرئیل علیهالسّلام است که بشارت ظهور و فرج را مىدهد و از پى آن بروید و مبادا در حلقه فتنه فریاد دوّم گرفتار شوید.[۴]
سفیانى و کیفیّت خروج او در روایات
أمّا سفیانى را که از عناصر تعیین کننده ظهور امام زمان علیهالسّلام است، اینگونه ترسیم کردهاند: نام او «عثمان بن عنبسه» از شجره خبیث و ملعون أبىسفیان و آکلةالأکباد است. با هیکلى درشت و چهارشانه، و زشتروى، بهطورىکه انسان از دیدن آن، وحشت میکند. سرى بزرگ دارد و آبلهرو است و در نظر أوّل، او را اعور و لوچ مىیابى.[۵]
محدّث خبیر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّى رضواناللـهعلیه در منتهىالآمال، کیفیّت خروج وى را چنین بیان میفرماید:
سیّم از علائم ظهور، خروج سفیانى از وادى یابس، یعنى بیابان بىآبوعلف که در ما بین مکّه و شام است و آن مردى است بدصورت و آبلهرو و چهارشانه و أزرقچشم و اسم او عثمان بن عنبسه است و از أولاد یزیدبنمعاویة است. و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرّف مىشود که دمشق و حمص و فلسطین و اردن و قِنّسرین است.
پس از آن، لشکر بسیار به أطراف مىفرستد و بسیارى از لشکر او به سمت بغداد و کوفه خواهند آمد و قتل و غارت و بىحیائى بسیار در آن صفحات مىنمایند و در کوفه و نجف أشرف قتل مردان بسیار واقع شود و بعد از آن یک حصّه از لشکر خود را به جانب شام روانه نماید و یک قسمت از آن را بهجانب مدینهمطهّره. و چون به مدینه رسند، سهروز قتل عامّ نمایند و خرابى بسیار وارد آورند و بعد از آن به سمت مکّه روانه شوند و لکن به مکّه نرسند. و أمّا آن حصّه که به جانب شام روند، در بین راه لشکر حضرت حجّةاللـه بر آنها ظفر یابند و تمام آنها را هلاک نمایند و غنائم آنها را بالکلیّة متصرّف شوند و فتنه آن ملعون در اطراف بلاد بسیار عظیم شود، خصوصا بالنّسبة به دوستان و شیعیان علىّبنأبىطالب علیهالسّلام، حتّى آنکه منادى او ندا کند که هر کس سر یک نفر از دوستان علىّبنأبىطالب علیهالسّلام را بیاورد هزار درهم بگیرد، پس مردم به جهت مال دنیا از حال یکدیگر خبر دهند و همسایه از همسایه خبر دهد که او از دوستان علىّبنأبىطالب است.
بالجمله، آن قسمت از لشکر که به جانب مکّه روند چون به زمین بیداء[۶] رسند که ما بین مکّه و مدینه است، حقّ تعالى ملکى را مىفرستد در آن زمین و فریاد میکند: اى زمین! این ملاعینان را به خود فرو بر، پس جمیع آن لشکر که به سیصد هزار مىرسند با اسبان و اسلحه به زمین فرو روند مگر دو نفر که با همدیگر برادرند از طائفه جهنیّه که ملائکه صورتهاى ایشان را بر مىگردانند و به یکى مىگویند (که بشیر است): برو به مکّه و بشارت ده حضرت صاحبالأمر علیهالسّلام را به هلاکت لشکر سفیانى. و دیگرى را (که نذیر است) مىگویند: برو به شام و به سفیانى خبر ده و بترسان او را .
پس آن دو نفر، بهجانب مکّه و شام روانه گردند. چون سفیانى این خبر را بشنود از شام به جانب کوفه حرکت کند و در آنجا خرابى بسیار وارد آورد و چون حضرت قائم علیهالسّلام به کوفه رسد آن ملعون فرار کند و به شام برگردد. پس حضرت، لشکر از عقب او فرستد و او را در صخره بیتالمقدس به قتل آورند و سر نحس او را بریده و روح پلیدش را وارد جهنّم گردانند.[۷]
اینها علائم محتومه فرج هستند که لا یَختَلِفُ وَ لا یَتَخَلَّفُ عَنها الظّهور.
أمّا علائم موقوفه، نوعا محقّق شده است، مگر برخى؛ همچون موت عبداللـه؛ امام صادق علیهالسّلام مىفرمایند: «اگر کسى، مرگ عبداللـه را براى من ضمانت کند، من نیز ظهور قائم را براى او ضمانت مىکنم.»[۸]
البتّه اینکه مقصود از این عبداللـه کیست، عبداللـه اردنى پادشاه اردن، یا عبداللـهبنعبدالعزیز پادشاه سعودى که هر دو نیز مزدور و دست نشانده کفّار مىباشند، هر دو محتمل است.
فرق ظهور و فرج
بارى، «ظهور» و «فرج» از حقیقت واحدى، حکایت دارند که تنها تفاوت این دو، در حیثیّت و جهت اطلاق است.
ظهور مىگوئیم، چون که خورشید ولایت از پس ابر غیبت آشکار مىشود. زیرا ظَهَرَ یعنى تَبَیَّنَ و بَرَزَ بعدَ الخَفآء. و فرج مىگوئیم، چون که با طلوع ولایت، غم و اندوهى که بر آئینه دل آن حضرت و دلهاى شیعیان و موالیان آن حضرت سایه انداخته کنار مىرود و دلهاى مؤمنِ به آنحضرت از او مهر و گرمى مىگیرند؛ زیرا فرج به معناى «انکشاف کرب و ذهاب غم» است،
باید دانست که مصیبتها و اندوههاى حضرت امام زمان عجّلاللـهفرجَهالشریف بسیار است و در ازاى رفع هر غصّهاى از آنحضرت و قضاى هر حاجتى از حاجاتشان، فرج و گشایشى براى آن حضرت هست، ولى فرج و گشایش کلّى همان ظهور مىباشد.
مرحوم سیّدابنطاووس در فتحالأبواب در شرح برخى از ادعیه استخاره که در آن آمده است :«اللَهمَّ إن کانَ فى قَضآئکَ و قَدَرِکَ أن تُفَرِّجَ عَن وَلیِّکَ و حُجَّتِکَ فى خَلقِکَ فى عامِنا هَذا و فى شَهرِنا هَذا، فَأخْرِجْ لَنا رَأسَ أَیَةٍ مِن کِتابِکَ نَستَدِلُّ بِها على ذَلِکَ » میفرماید:
مَعنى قَولِهِ فى کلِّ ما قال «فى عامِنا هذا» أن یکونَ العلمُ بالفرج عن ولیِّهِ و حجّتهِ فى خلقِهِ یتوقَّفُ على معرفةِ اُمورٍ کثیرةٍ، فیکونُ کلُّ وقتٍ یُدعَى له بِذلکِ فى عامى هذا و فى شَهرى هذا یفرِّجُ اللَـهُ جلَجلالُه أمرًا مِن تِلکَ الاُمورِ الکثیرةِ فَیُسمَّى ذلکَ فَرجًا. [۹]«معناى اینکه میگوید: اگر در قضاى إلهى است که امسال فرج حضرت محقّق شود مرا آگاه نما، اینست که علم به تحقّق فرج کلّى آن حضرت متوقّف بر علم به امور بسیارى است و هرگاه براى آن حضرت به این کیفیّت دعا مىشود، خداوند در یکى از آن امور کثیره گشایشى قرار مىدهد و آن گشایش فرج نامیده مىشود.»
همانطور که امام صادق علیهالسّلام به ابراهیم کرخى فرمودند:
هُوَ المُفَرِّجُ لِلکَرْبِ عَن شیعَتِهِ بَعدَ ضَنْکٍ شَدیدٍ وَ بَلآءٍ طَویلٍ.[۱۰]
«اوست که غم و اندوه شیعیانش را پس از فشار شدید و بلائى بلندمدّت برطرف مىسازد.»
قبل از خروج، دعا برای سلامتی و فرج حضرت فراموش نشه
پانویس
۱. رسالهنکاحیّه، ص ۳۳۴
۲. بحارالأنوار، ج ۵۲، باب علامات ظهوره صلواتاللـهعلیه، ص ۲۰۴، ح ۳۴.
۳. الغیبة للنّعمانىّ، ص ۲۵۴.
۴. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۰۶، ح ۳۹.
۵. بحارالأنوار، ص ۲.۵، ح ۳۶: قَالَ أبوعَبدِاللَـهِ عَلَیهِالسّلامُ: قالَ أَبِی عَلَیهِالسّلامُ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَخْرُجُ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ مِنَ الْوَادِی الْیَابِسِ وَ هُوَ رَجُلٌ رَبْعَةٌ، وَحْشُ الْوَجْهِ، ضَخْمُ الْهَامَةِ بِوَجْهِهِ أَثَرُ الْجُدَرِیِّ، إِذَا رَأَیْتَهُ حَسِبْتَهُ أَعْوَرَ، اسْمُهُ عُثْمَانُ وَ أَبُوهُ عَنْبَسَةُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ حَتَّى یَأْتِیَ أَرْضَ «قَرَارٍ وَ مَعِینٍ» فَیَسْتَوِیَ عَلَى مِنْبَرِهَا
۶. ابنمنظور در لسانالعرب مىگوید: بَیدآء: مَوضعٌ بینَ مکّةَ و المدینةِ. قال الأزهرىُّ: و بینَ المَسجدَین أرضٌ ملسآءُ اسمُها البیدآءُ. و فى الحدیث: إنَّ قومًا یغزونَ البیتَ فإذا نَزَلوا البیدآءَ بَعَثَ اللَهُ علیهم جَبرئیلُ علیهالسّلامُ فیقولُ: یا بیدآءُ! بِیدى بهم. و فى روایةٍ: أبِیدیهِم، فَتَخسفُ بهم
۷. منتهىالآمال، ج ۲، ص ۸۷۵ و ۸۷۶.
۸. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰، ح ۵۴
۹. فتحالأبواب، ص ۲۷۷ و ۲۷۸
۱۰. بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۴