سخت شده یکم! بالاخره تابستونه و دوستان هم وطن شاید یکم به خاطر گرما راحت تر بیان بیرون :/
سخت میشه ولی نه برای من که نگاهشون نمیکنم
بلـــــه دیگه اینطوریاست!
به نظرم الان وقتشه که از تجربه هایی که جمع کردم استفاده کنم
یه جور امتحانیه که خدا داره ازم میگیره تا ببینه بندش چند مرده حلاجه
(البته ناگفته نماند که وسط امتحان کمکم هم میکنه
)
بفرمایین ادامه مطلب...
بعضی وقتا که حس میکنم پستی و بلندی راه زیاد شده، وقتی میبینم هی شرایط داره سخت تر میشه، هوا گرم تر و بعضی ها بیحجاب تر میشن، وقتی میبینم شیطون دیگه داره خودشو میکشه تا منو به گناه دعوت کنه...
فقط یچیز بهم آرامش میده و اونم اینه که.. "خدا داره میبینه!"
مطمئنم که مبیبینه و میدونه
که چطوری دارم تلاش میکنم
که تاحالا کم نیاوردم و نذاشتم شیطون ناامیدم کنه
که حتی حتی حتی اگه بعضیوقتا زدم به جاده خاکی.. اما برگشتم
و خدایی که عاشق همین برگشتناست، مگه میشه منو به حال خودم رها کنه؟
حال دلم خوبه چون میدونم که میدونه
چون میدونم که اگر یه وقتایی فراموشش میکنم، اما اون حواسش همیشه بهم هست
یادش نمیره بهم نفس بده، نبض بده، زندگی بده
چون میدونم که آخر همه این سختی کشیدنا و مقاومت کردنا، آغوش خود خداست...
...
مواظب پاکیت باش که... خدا کلــی جلوی فرشته ها با تو و پاکیت کلاس میذاره
