دوره زمانه بدی شده... میدانم

اصلا انگار مقدر شده بود که چنین روزهایی را هم ببینیم... آدم های خاکستری و منجمد که معلوم نیست در آن وسیله ی به اصطلاح مدرن کف دستشان، به دنبال چه میگردند؟..
نگاهی به آن ها می اندازی و نگاهی به خود... تفاوت ها بسیارند... نه؟

 

..::مشاهده کامل متن در ادامه مطلب::..

...

به چشم خود میبینی دارند گناه میکنند... به راحتی آب خوردن... عین خیالشان هم نیست
از این صفحه به آن صفحه... از این خیابان به آن خیابان
تو اما...
میان این همه سر و صدا و شلوغی، دنبال چیزی هستی که به خاطرش حاضری از تمام لذت ها دست بکشی، رنج ببینی، درد بکشی، و گاهی حتی... اشک بریزی
برای حتی شده یک ساعت پاکی بیشتر، به معنای واقعی کلمه "بجنگی".

...
و میدانی
یا بهتر است بگویم "باور داری" پشت تمام این سختی ها کسی نشسته به انتظار تو..
کسی که با تمام وجود دوستت دارد
کسی به زیباییِ "خدا"
همان که گفته اگر میدانستم و میدانستی چقدر دوستمان دارد و چقدر برای پاکی هایمان قند در دلش آب میشود، جان میدادیم از شوق...
و چه زیباست این جمله عاشقانه... "ان الله یحب التوابین"

در آن لحظات تلخ لغزش، همان هنگام که با چشم های بارانی از خدای مهربانمان میخواهی که بگذرد از این خطا... اگر بدانی در آسمان ها چه شور و شوقی به پا میشود...

کسی به مهربانی خدا، با همان لبخندِ دوست داشتنیِ همیشگی اش تو را به آغوش میکشد و دوباره در برش آرام میگیری
و چه عشقی پیچیده در عرش...

...
چه ستودنی ست این عشق
و چه پرستیدنی ست این خدا :)

...
  نگاه مهربانش همیشه بدرقه راهت باد