دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست 

ماهی کوچکی که دچار آبی دریای بیکران باشد ...

 ادامه مطلب...

دچار یعنی عاشق 
و فکر کن که چه تنهاست 
ماهی کوچکی که دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی..

میشود دچار خدا بود ؟؟
تنهایی را چه میشود کرد آخر؟؟
با این همه کوله بار گناه میشود به سمت درگاهش رفت عایا؟ 
به راستی وقتی خدا آدم را برای یک گناه سخت مجازات کرد 
ما را برای هزاران گناه نقطه ی عطفی هست؟
سخت است اما ..
دچار خدایت باشی و فاصله بیداد کند 
سخت است اما ..
ضربان قلبت آگاه باشد به کار ناپسندت 
ضربان قلبت خدا را صدا کند 
اما از شرم 
از شرم دور شوی 
دور شوی 
دور شوی 
بشوی نقطه 
نقطه ای کوچک به هزاران فاصله
خدایت را کجا میشود یافت ؟ 
عاقبت چه خواهد شد ؟
نکند چشم ببندم 
نکند چشم ببندم و بپرسند خدایت کیست ؟ 
قلب بایستد 
مغز فرمان ندهد 
و تازه آن زمان از خود بپرسم به راستی خدایم کیست ؟ 
نکند دیر شود ؟ 
گاهی میدانی از شدت دیوانگی 
از شدت جنون از خدایمان به خدایمان فرار میکنیم 
گاهی گاهی فقط دهان باز میکنیم و خدایمان را به خودش قسم میدهیم 
و میگوییم خدایا تو را به خدا ...
این مشکل ماست .. 
دچار شدن را یاد نگرفته ایم 
خدا دریای بیکران ..
و ما ماهی کوچک 
و چه سخت است دچار دریای بیکران باشی..
نمیخواهیم باور کنیم که در اوج بی خدایی خدا داریم ..
میرویم در پی نفس اماره 
میرویم .. میرویم ..
غرق میشویم ..
اما نمیخواهیم باور کنیم که غمگینیم ..
که در اوج شرارت ..
که در اوج فلاکت ..
باز باز
قلبمان ..
تک تک سلول های وجودمان ..
میگویند ..خدا 
خدا هست ..
پس آتش زیر خاکستر به چه میگویند ؟ 
مگر نه اینکه نفس لوامه روزی 
لحظه ای جایی دقیقا همان زمان که میخواهیم کتمان کنیم وجودش را میگوید ایست ...
دچار باید شد 
دچار باید شد این دریای بیکران را ..
باید برگشت ..
باید ساخت ..
باید زندگی کرد ..

ن.م ی.ن