حرم امیرالمومنین

ندایی میان آسمان و زمین پیچید. این جبرئیل است که فریاد برآورده. همان رسول وحی...
تهدّمت والله ارکانُ الهدی
دارد قسم میخورد، به خدای محمد(ص)... که ارکان هدایت فرو ریخت
چه خبر شده است؟ کوچه های کوفه منتظرند تا سبکی قدم های تو را ببینند
بابا، چرا خسته قدم برمیداری
وقت رفتنت به مسجد که اینگونه نبودی
دلم میخواست بلاگردانت میشدم، اما چه حیف که تاریخ میان من و تو فاصله انداخته است

 

متن کامل در ادامه مطلب

 

چقدر سوختند شیعیان تو، آنگاه که با چشم دوخته به در، از دیدن مولایشان محروم شدند
اما میگویم آفرین به کودکان مدینه، که نگذاشتند یتیم نوازی تو بر کسی پوشیده بماند، آنگاه که گرد خانه ات جمع شدند، با کاسه ی شیری به دست...
که نمیگذاریم بابایمان برود

 

به خدا سخت است یتیمی
سخت است بدانی چه بابای خوبی داشته ای و اکنون سایه اش روی سرت نیست
اما دنیا تو را تاب نیاورد...
تو فراتر از قضاوت مردمان زمان بودی
نگذاشتند بمانی و تاریخی را محروم بودنت کردند
رفتی و عدالت و آزادگی را با خود بردی
رفتی و چراغ هدایت به خاموشی رفت
و رفتی و حسرت نگاهت را بر دلهایمان گذاشتی...
و اکنون بعد از چهارده قرن، در این دنیای ظلم و جهل، یک بار دیگر تو را فریاد میزنم که ای کاش سایه ات می ماند ای بابای امت

یتیمان مولا

 

آقای من، امشب در کدام خلوت خود، در فراق تو اشک یتیمی بریزم
مولای من، امشب بیا و تو از سفره ی دلت بگو. قلب عاشقان تو که هست، دیگر چاه کوفه به تنگ آمده از غربت بزرگ مردی چون تو.
کدام غم در سینه ات مانده که با همه بیگانه است؟
کدام راز دل را به جان میکشی که فقط چاه محرم اسرار شده است؟
میخواهم امشب غریبانه برای تو گریه کنم. در غم فراقت، در غم غمهایت، در غم دوری ام از تو، و در غم جا ماندنم...

 

مولای من، میشود امشب بیایی و دست نوازشت را بر سر این یتیم بکشی؟
میشود چندی کنارم بنشینی، تا دلم را پیش تو سبک کنم؟
بدانم من هم در این غربت روزگار تاریک، بابایی دارم که هوای مرا دارد
میخواهم سر بر شانه ات بگذارم و تا صبح اشک سالهای دوری بریزم.
آقای من، بیا و امشب برایم پدری کن
بیا و میان العفو هایم واسطه شو
نمک شب قدرم باش، تا به من قدر دهند...
میدانم آنقدر عشق تو را در سینه دارم، که مرا از گناه دور کند، و به حرمت عشقت، گرد گناه نروم
و هر روز فریاد بزنم، از زندان گناه آزاد شدم، به عشق مولایم
بگذار امشب یار همدانی تو باشم. و چون حارث با افتخار بگویم که فقط عشق تو مرا به اینجا کشانده است...
و تو نیز مرا چون حارث، مژده ی دیدار دهی...
میخواهم امشبی را آواره ی کوی تو باشم، نه اسیر سراب نفس.

درها را نبند مولا... میخواهم کنار بسترت بنشینم و با تو عهد ببندم
میخواهم سر به زیر افکنم و آرام بگویم:
تا کنون هر چه که بودم... اما اکنون محتاج دستان پر مهر توام..‌‌.
اجابتم میکنی مولا؟؟؟
یا قرار است تو را به بانویی قسم دهم؟
قسم دهم به آن اشک هایی که مادرم افتاده بر زمین میریخت، و میگفت بر مظلومیت تو گریه میکنم علی جان
اینبار آمدم، تا نگویند شیعه امام خود را تنها گذاشت
اینبار برای ماندن بر عهد و پیمان، بیعتم با تو را فریاد میزنم، فریادی که در این تنگنای تاریخ، اگر ذره ذره شوم، دست از آن برنخواهم داشت

 
پس با جان و دلم میگویم:
اُبایِعُکَ یا اباالحسن، یا امیرالمومنین

السلام علیک یا امیرالمومنین

 

دانلود قطعه صوتی
«تا به کی ای دل من/ دنبال این و اونی»
از حاج سعید حدادیان

دریافت فایل

 

 دانلود کلیپ تصویری فوق العاده زیبا

شعرخوانی در شهر نجف و حرم مولا

دریافت فایل

 

التماس دعا