از چشم‌هایت و زیبایی بی‌نظیرشان نوشتم..
از ظرافت و سلیقه‌ای که خداوند در خلقتشان به کار برده برایت گفتم
این دو کهکشان کوچک!..
یادت هست؟

امروز برایت از دو نعمت دیگر می‌نویسم
دو نعمتی که همیشه جلوی چشممان هستند ولی کمتر میبینیم‌شان..
دست‌هایمان!

مشاهده متن کامل در ادامه مطلب... 

 

دست‌هایمان.. این دو نعمت بزرگ که شاید چون بیشترِ دور و بری‌هایمان از آنها بهره‌مند هستند، چندان به چشم نمی‌آیند

تو به یاد نمی‌آوری اما مادر و پدرت حتما در خاطرشان هست، آن دست‌های کوچک مشت‌شده را
همان دست‌هایی که کم کم کنجکاو شدند و در هوا تکان خوردند، کم کم راه رسیدن به دهان را پیدا کردند و هرچه دم دست بود، راهی حلق مبارک می‌کردند :)

بزرگ شدی و بزرگ شدند
اولین بار که توانستی اسم خودت را کج و کوله روی کاغذ بنویسی یادت هست؟

 

قد کشیدی و انگشتانت هم
و تک تک خطوط کف دست و بند انگشتانت، که بودنشان دلیلی دارد
و نشان از لطافت خالق مهربانشان می‌دهند
همان آفریننده‌ی مهربان‌تر از مادر، که حواسش همیشه به ما و دست‌ها و انگشتانمان بوده و هست.. اگرچه ما، او و دست‌ها و انگشتانمان را فراموش می‌کنیم!
و با همین دست‌هایی که به مهربانی به ما بخشیده نافرمانی‌اش می‌کنیم... بگذریم

 

دست‌هایت..
اگرچه طول و عرضشان عدد بزرگی نیست اما.. کارهای بزرگی از آنها برمی‌آید!

با همین دست‌ها می‌توان دست ناتوانی را گرفت، گره از کار مردم باز کرد، دست سالمندی را به گرمی فشرد، دست محبتی بر سر کودکی کشید..

با همین دست‌ها می‌توان زندگی بخشید.. 

این دست‌ها را خدا فقط برای خوردن و پوشیدن و سرگرمی به ما عطا نکرده
کارها می‌توان کرد
دست‌ها می‌توان گرفت
اثرها می‌توان به جای گذاشت..

این دست‌ها را خدا برای معصیتش به ما نبخشیده.. کاش ناسپاس و فراموشکار نباشیم.

 

 

به یاد آن دو دست که در راه خدا از بدن جدا شد و قرن‌هاست که دست‌ها در سوگشان بر سینه می‌کوبند... 

  مصباح