تــا

..

تــی

..

تــا

..

تــی

یادته؟! یک روزی اطرافیانت با ذوق این کلمات رو برات تکرار میکردن

و تو با چه شوقی سعی میکردی ریتم راه رفتنت رو با این تــا تــی تــا تــی هماهنگ کنی!!

قد کشیدی بزرگ شدی دستات بزرگ شدن

ولی چشمات هنوز همون چشمان!

دندون درآوردی یاد گرفتی صحبت کنی

ولی ارادت هنوز همون ارادست

 ادامه مطلب رو بخون 

 حرفها داریم... 

یادته؟ قدم های اولت رو؟ خودمونیما اولش اگه دستمون رو نمیگرفتن تلپـــــی میخوردیم زمین :)

برای همین اولاش دستمون رو محکم میگرفتن بعدش کم کم دستشون شل و شل تر میشد

خودمونم باور کرده بودیم میتونیم راه بریم

یادته به یه نقطه خیره میشدی و تمرکز میکردی تا قدم اول رو برداری؟ احتمالا زبونت رو هم میدادی بیرون و این شکلی میشدی

بعد مدتی برداشتن قدم اول برات راحت بود و نوبت میرسید به قدم دوم

بازم تمرکز میکردی... بعدش مامان و بابات ذوق زده از تا تی کوچولوشون با یه عالمه ذوق و شوق تشویقت میکردن بری سمتشون

بعضی وقتا سر همین مسئله حواست پرت میشد و از ذوق اونا قاه قاه میخندیدی و میخوردی زمین

خدا میدونه چندین و چند بار خوردیم زمین تا بالاخره به راه رفتنمون مسلط شدیم

یادته یه زمانی سر یه بستنی، یه آبنبات یا یه اسباب بازی چه قشقرقی به پا میکردی؟؟!

با اون صدای جیغ جیغوت نق میزدی که من اینو میخوام من اینو میخوام حتی بعضی وقتا که برات نمیخریدنش گریه هم میکردی!

اون موقع چه قدرتی داشتی و خبر نداشتی!

ارادت انقدر قدرتمند بود که با اینکه هنوز اون اسباب بازی رو نخریده بودی، اما اون رو مال خودت میدونستی! و حاضر بودی به خاطرش هرکاری انجام بدی چون اون مال تو بود!!!

دستات بزرگ شدن
ولى ارادت همون ارادست!
تازه با این دستاى بزرگ میتونى کارهاى خیلى بزرگترى انجام بدى..

زمین خوردى؟
فکر میکنى آخر بازیه؟
فکر میکنى چون همه تونستن و تو نتونستى پس لابد فرق دارى با بقیه! میرى تو قسمت اعلام پاکى میبینى همه دارن سه رقمى میشن اونوقت تو هنوز دورقمى هم نشدى!
خیلى بده نه؟!

بذار یه سوال دیگه بپرسم..
میتونى راه برى؟
میدونى وقتى یه قدم برمیدارى.. فقط یه قدم! میدونى با همین یه قدم چندین میلیارد سلول رو به خدمت خودت درآوردى؟!
همشون گوش به فرمان تو هستن.. تک تکشون!
جالبه نه؟!

تو خارق العاده اى
خیلى قدرتمندى خیلیییییییى!
خدا تو رو به عنوان جانشین خودش روى زمین آفریده
خدا یعنى قدرتمندترین! و این تویى که جانشینش هستى.. خود خود تو!
خودت رو دست کم نگیر هیچوقت دست کم نگیر
زمین خوردى؟
فداى سرت
ولى دیگه از اون نظر حواست رو جمع کن
فکر کن سرمربى یه تیم فوتبالى
خدا میگه بازى کن
لغزیدى؟ باختى؟ عیب نداره
با یه تاکتیک جدید برو توى میدون
بازیکناتو عوض کن
تیمت رو محکم ببند!
این مهمه
مهم اینه که از تجربه اى که دارى استفاده کنى
مهم اینه که اگه از یه جناح که ضربه خوردى،حواست رو جمع کنى تا دیگه شیطون از اون جناح بهت حمله نکنه
شاید بگى اوووووه یعنى انقد باید شکست بخورم تا به اون تجربه لازم برسم؟! نه دوست گلم
آدما از تجربه ی هم استفاده میکنن! تا حالا به تجربه هاى موفق سر زدى؟
تا حالا روى لینکایى که مدیرا توى جواباشون براى بقیه میذارن کلیک کردى؟ اشکال شرعى که نداره :)))  تو هم برو اون مطلب رو بخون ببین حرف حسابش چیه! شاید جواب سوالاى تو هم اون تو بود!

زرنگ باش!
لازم نیست همه چى رو خودت تجربه کنى
فقط باید حواست رو جمع کنى که


1)از جناح هاى قبلیت ضربه نخورى
2)از جناحى که بقیه ضربه خوردن ضربه نخورى

خودت رو باور داشته باش
باور کن تو هم یه روز میرسه میبینى یک سال گذشته و پاکى دو سال گذشته و پاکى
اصلا خودت هم به همین دلیل تصمیم به ترک گرفتى
اگه ارادش رو توى خودت نمیدیدى اصلا اون عبارت رو هم توى گوگل جستجو نمیکردى!
پس بدون یه خبرایى هست
بعضى وقتا شیطون میاد یه عرض اندامى هم میکنه
خب بیاد!
وقتى خود خدا داره هلت میده به سمت پاکى اونوقت تو از بیچاره اى به اسم شیطون میترسى؟!
بذار بیاد! تو یه جورى فراریش بده که دیگه جرئت نکنه بهت حتى فکر کنه

خستت نمیکنم
این بیت شعر رو قبلا نوشتم بازم به عنوان حسن ختام اینجا مینویسم

ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند
تا تو خ.ا رو ترک کنى یه راست برى بغل خدا

شاعرش هم غریبه نیست، معاصره :)

منتظر درخشیدنت هستیم
یک لحظه هم به خودت شک نکن که میتونى ترک کنى یا نه..
اگه نمیتونستى، اگه تقدیرت این نبود، الان اینجا نبودى
توى این مسیر نبودى

قدر خودت و خوبیات رو بدون
روزهاى خیلى قشنگى منتظرتن
حق نگهدارت
یا مولا على(ع)